مش حسین

سه گوشه‌ی بن‌بستی را که نمی‌دانم در آن ازدحام میلیونی از کجا گیرش آورده بود را تکه‌های MDF گذاشته بود تا بچه‌ها وقتی خسته و زار رسیدند کربلا، به دیوار سیمانیِ سرد تکیه ندهند.
– هم‌آن اول راه، وقتی نماز صبح را بعد عبور از قبرستان وادی‌السلام خواندیم و آن نیم‌روی تاریخی را زدیم به رگ، کشید کنار که با بچه سختم است این‌همه راه را پیاده آمدن و ایستاد منتظر تاکسی که قبل‌تر و زودتر از ما برود کربلا و زیارت کند و جا گیر شود تا ما برسیم. –
قدرتیِ خدا هرکس را هم که از آشناها و دوستانش دور و بر حرم، در آن ازدحام میلیونی می‌دید، دستش را می‌گرفت و می‌آورد در آن یک وجب جا و شب به شب تلفن می‌زد به‌مان که ام‌روز فلانی و فلانی را دیدیم جلوی حرم و آوردمش این‌جا و زود خودتان را برسانید که این‌جا قیامت است و آدم روی آدم و الخ… .
الغرض تا ما برسیم، آن یک وجب بن‌بست دم عمود ۱۴۴۱ را با کارتن‌های ۵۰۰شانه! فرش کرده بود و برای سه گوشه‌اش با تکه‌های MDF پشتی درست کرده بود و آدرس محل‌های طبخ و توزیع کباب ترکی را گیر آورده بود و باز قدرتی خدا، علاوه بر آن میهمان‌های قبلی، ما ده نفر هم آن‌جا جا شدیم و آن سی چهل ساعتی را که کربلا بودیم، در آن بن‌بستِ مجهز به وای‌فایِ پرسرعت، خوش‌ترین خاطرات اربعین ۹۴ ساخته شد؛ روی آن کارتن‌های ۵۰۰ شانه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.