ابلیسِ مجسم

حال خوش عرفات و مشعر را به همین زودی، بعون الله الحی الکریم خواهم نوشت و حالا که از مناسکِ خارج از مکه فارغ شده‌ایم، قصه را از بازگشت به حرم پی می‌گیرم.
روز دوازدهم ذی‌الحجه، سومین روزیست که حاجی‌ها باید در منا باشند. یعنی دقیقا تا اذان ظهر روز دوازدهم. و بعد از اذان، همه‌ی حاجیان از باریکه‌ی منا، بعد از سومین رمیِ جمرات سه گانه، به قصد مکه خارج می‌شوند و چه محشر کبرائیست خروجی جمرات و محلات الششه و العزیزیه.

با طلوع خورشید در روز دهم (روز عید قربان) حجاج که همه احرام بر تن دارند از مشعرالحرام که شب را آن‌جا به دعا و ذکر، سحر کرده‌اند می‌کوچند به مِنا. منا سرزمینیست باریک و طولانی در شرق مکه. نزدیک‌ترینِ مشاعرِ مقدسه به بیت‌الله الحرام. یعنی اگر یک خط مستقیم از کعبه کشیده شود تا عرفات در بیست و چند کیلومتری شرق مکه و اولین نقطه‌ی توقف حاجیان برای ادای مناسک حج، عرفات باشد، امتداد همان خط مستقیم بعد از صحرای پرسوز و راز عرفات، بیابان مشعر است که عرب‌ها، مزدلفه‌اش هم می‌گویند (در قرآن به اسم مشعرالحرام ذکر شده و بین شیعه نیز به همین اسم مشهورتر است) و بعد از مشعر و عبور از تنگه‌ای بین دو کوه که می‌گویند محل نزول بلای سجیلِ ابابیل است بر سپاه ابرهه، وارد وادی سحرانگیز مِنا می‌شوی.
برابر تقسیمی که سالیان سال است انجام شده و تغییر نمی‌کند، چادر حجاج ایرانی در ابتدای سرزمین مناست و محل رمی جمره، در آن سوی منا درست چسبیده به مکه. یعنی حاجیان ایرانی برای هر نوبتی که می‌خواهند شیطان را سنگ بزنند، باید تقریبا همه عرض مِنا را حدود ده کیلومتر پیاده بروند و برگردند؛ زیر تیغ تیز آفتاب سوزان حجاز. در گرم‌ترین فصل سال.
موازی چادرهای ایرانی، چادر حجاج آفریقائیِ غیر عرب قرار دارد و بعد چادر هندی‌ها و پاکستانی‌ها و افغان‌ها. مسیر حجاج ایرانی از دل چادرهای هندی و پاکستانی و افغان می‌گذرد و سر تا سر مسیر را فنس و نرده کشیده بودند که حاجی‌ای غیر ایرانی نتواند داخل شود و کل طبقه‌ی همکف جمرات را اختصاص داده بودند به ایرانی‌ها. در ظاهر برای کاستن از ازدحام و صد البته برای حداقل کردن ارتباط حجاج غیرایرانی با ما و مسیر برگشت هم به همین منوال.
حُسن این حبس این است که حتا اگر کسی کاروانش را گم هم کند، بلاشک باید داخل همین دالان برود و برگردد و آخر این دالان منتهی به چادرهای ایرانی می‌شود. گرچه یکی از حجاج کاروان ما که شدیدا اهل مراقبه و مستحبات است و باید! دائم‌الوضو باشد، وقتی بعد از رمی روز دهم، در مسیر برگشت، بی‌آنکه به کسی بگوید می‌رود برای تجدید وضو رفت و گم شد و تا شب خبری از او به دست نیامد، سر از چادر چینی‌ها در آورده بود در شرقِ دورِ منا! و من هم‌چنان از خود می‌پرسم که چگونه!؟
امسال که اولین مراسم حج ایرانی‌ها بعد از فاجعه‌ی منا بود، تمهید ویژه و خاصی هم از سوی بعثه‌ی حج ایران و هم از ناحیه وزارت حج عربستان اتخاذ شده بود که درصد ازدحام و گرمازدگی و گم شدن به حداقل ممکن برسد.
رمی روز عید را بعد از ورود به منا و صرف صبحانه انجام دادیم که تا برگردیم اذان ظهر شده بود و خورشیدِ داغ، مغز همه را جوشانده بود اما رمی روزهای یازدهم و دوازدهم را بعد از اذان صبح و در خنکای نیمه مطبوع سحرگاهی که تا آفتاب جان بگیرد، برگشته باشیم توی چادرهای کولردار!
بیشتر مسیر را فواره‌های آب‌پاش تعبیه کرده بودند که آب را عین گرده می‌افشاند بر سر و روی حاجیان و اگرچه کم‌اثر اما نعمتی بود در آن هُرم وحشتناک گرما.
شبی هم که می‌خواستیم کوچ کنیم به عرفات، از بعثه برای حجاج مرد (و نه برای عوامل!) یکی یک دانه قمقمه‌ی پلاستیکیِ مصنوع کشور هند هدیه کردند که در مسیر رمی پُرِ آب خنکش کنند برای جلوگیری از گرمازدگی و انگار عواملِ همراه حاجی‌ها روئین تن‌اند و گرما بر ما اثری ندارد!
روز عید و بعد از رمی، حاج محمد را دیدم و این اولین دیدارمان بود بعد از جدائی در فرودگاه مدینه و چقدر حیف که جور نشد محمد که حکم برادر را دارد برایم، بیاید و با کاروان ما حج کند.
الغرض، وقتی روز عید خسته و گرمازده، احرام در دوش و تشنه، داشتم آخر گروه داخل عمارت جمرات می‌شدم، جوانک پلیسی سیه‌چرده و ریقو از پشت صدایم کرد که؛ إیرانی؟ بی‌حال جوابش دادم؛ عِی! یعنی عاره! بنال!
و بلافاصله کاور پشت موبایلش را گرفت سمتم که عکس صدام رویش بود. که تحریکم کند و چه مراعات نظیری! و چه تصادفی. دیدارِ شیطانی مجسم در اولین نوبت رمی و محلی که باید در هفت نوبت هفت سنگ زد به محلی که ابلیس بر ابراهیمِ در حال امتحان و ابتلا حلول کرد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.