این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، یوم الموعود من شده است ؛
این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، خورشید جور دیگری می تابد و زمین انگار سنگینتر شده است ؛
ابن که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، روی من به سوی تو شده است ؛
این که هر سال ، بیست و دوم فروردین، زخم کهنه بی تو بودن سر باز می کند ؛
این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، قبله ی من سنگ قبریست که آخرین نشان زمینی من از تو شده است ؛
این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، امیدوارتر ، که روزی تو را خواهم بوئید ؛
این که هر سال بیست و دوم فروردین که می شود انگار باز هم برای من عرفه و قدر و نوروز شده است ؛
این که هر سال بیست و دوم فروردین ، شانه ای بهتر از سنگ سرد مزارت ، لبان خشکیده ی مرا سیراب نمی کند ؛
بازی نابرابر فراق توست بامن … و این ، حال ِ من بی توست !
برای بیست و چهارمین بهاری که آمد و تو اما ، رفته بودی
برای یاد، داشت شهادت ابرمردی از جنس آفتاب که شاید اگر می ماند برایم پدر بود و امروز که نیست ، برایم عصاره ی همه خوبها و خوبیهاست …
بــــــابـــــــــــا ”
” ابرمرد کهکشان خیالم ” ؛ باده ی بیست و چهارم را لاجرعه سر بکش
تولدت مبارک
دیدگاهها
خوش به سعادت او که زود ژرواز کرد و خوش به روزگار شما که چه خورشیدی شفیعتان خواهد بود . . .
عشق است به آسمان پریدن……..
پروازش مبارک و سالگرد آغاز تنهاییتان تهنیت.
در دل زنده ماند همیشه.