بچه که بودم افتخار می کردم که امام پدر همه فرزندان شهداست و پدر من نیز هم.
افتخار می کردم که جماران رفته ام و امام را از نزدیک دیده ام.
بچه که بودم ، روزی را بیاد دارم که صبحش ،مدرسه مان تعطیل شد.
همه گریه می کردیم و من نمی دانستم ، چرا؟!!!
امروز که سالهاست آن روزها سپری شده، کودک درونم هنوز که هنوزست ،تو را و دستهای مهربانت را و گرمای کلامت را و اعجاز سرانگشتان مسیحائی ات را بیاد دارد.
تو ابراهیم بودی و بت را شکستی و
ما،
بعد فراق تو
دل به اسمـــــاعیل بستیم.
تو :روح خدا بودی و
روح خدا در کالبد زمان ،
جاودانه است….
دیدگاهها
واقعا که همین طوره
من با این حال که تا حالا ندیدمش
ولی عاشقشم
از ته دل