آقا اجازه!… ما دلمان تنگ می شود

کاغذ، قلم، دو چشم ورم کرده، دل،… سلام!
آقا اجازه! آمده ام باز پشت بام
ها می کنم که گرم شود دستم از بخار
من سردم است… می کشد آغوشم انتظار
تصویر آسمان، پر خش شد… نیامدی
یک گان هشتمین دهه شش شد، نیامدی
هشتاد و شش بهانه سین… بی حضور تو!
هشتاد و شش بهار زمین… بی حضور تو!
تا کی؟… الی متی؟… همه را پیر کرده ای!
آقا اجازه! فکر کنم دیر کرده ای…
آخر چرا؟… نگو که دعایت نمی کنیم
شبهای سرد جمعه دعایت نمی کنیم
من هر قنوت، نام تو را گریه می کنم
شب در سکوت، نام تو را گریه می کنم
حتی اگر شکوفه کند بی تو، باغمان/ عادت کند نبود تو را چشم آسمان
حتی اگر نفس به تو بی اعتنا شود/ پروانه ها اگر که تو را یادشان رود…
آقا اجازه!… ما دلمان تنگ می شود
فاطمه معین زاده

دیدگاه‌ها

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.