هلو را که گفتی و همه چیز را بالا کشیدی و چائیدی.
حواست باشد که هسته هاش را در بیاوری. هسته هلو می رود تو روده و دردسر درست می کند برایت. هسته هلو را نخور. ببین دورش هم چوب دارد، حریم دارد، یعنی این حرام است.
در بیاور بیانداز دور. هلو را بخور، هسته اش را نخور. حلال را بخور و حرام را نخور. ببین! حلال صداش چه شکل هلو هم هست!
آن وقت هسته را که دور انداختی، تو فکر نکن از دستت رفته. نه!، سبز می شود، درخت می شود، باز هلو می دهد، باز می خوری!
حرام را گذاشته اند که هی برای تو، حلال در بیاید ازش!
پی نوشت:
باز، بیاد سید اسماعیل دولابی اعلی الله مقامه، که پیر بود و مرشد و راه بلد.
پیرمرد دوست داشتنی محله دولاب تهران که اسرار را آرام و بی سر و صدا، هویدا می کرد…
دیدگاهها
ایول کربلایی
خدایا کمکمان کن تا به همکان هلو بسنده کنیم و دیگر با هسته هلو کاری نداشته باشیم .
یا علی
این یکیو که اشتباه ننوشتی؟؟ نکنه اینم مال کورش علیانیه؟
پس اسم نویسنده رو درست بنویس پیلیز!!!
ببینید
من قبلا هم بنقل از کتاب «باران خلاف نیست» کوروش خان علیانی مطلب گذاشته بودم اینجا.
به نقل از «باران خلاف نیست» و به روایت از مرحوم سید اسماعیل دولابی علیه الرحمه.
آن جا اشارت شده بود به نقل قول از کوروش خان و کتاب خوش آب و رنگش.
الان هم به اطاعت امر ، عرض می شود که مطلب فوق، نقلی است از کتاب زیبا و دوست داشتنی «باران خلاف نیست» کوروش علیانی حفظه الله.
مقبول نظر افتاد؟