برگی از دفترچه ی سیمی -۱ –

یک شنبه ۲۸/۵/۸۶
جوهرهالعاصمه- حوالی ظهر.
ساکها را دیروز تحویل داده ایم.این یعنی اینکه کم کم باید، غزل خداحافظی را بخوانیم.
صبح، بعد اقامه نماز در اتاق، رفتیم بقیع.
بقیع غربت آلوده ی خاکی در قرق جماعت کج فهم.
IMG_177300.JPG
نطقم کور شده است انگار …
چرا چیزی نمی آید برای نوشتن …
بغض دیگر مدینه را ندیدن، در گلویم گیر کرده است …
یعنی بناست تا نمی دانم کی،قبه سبز را نبینم و خاکهای بقیع را نبویم.
سخت خواهد بود روزهای دور از پیامبر رحمت.این بنده، بد عادت شده است به عطایتان و سخت می شود برایش دوری …
تا باز کی افتد سوی شما ها گذار ما.
تا باز کی مرا خواهی خواند؟!
باری،بعد صرف صبحانه بنا بود بچه ها جمع شوند سالن محل اجتماع همیشگی ،برای حرفها و هماهنگیهای آخر.برای نمی دانم چه ،موکولش کردند به ساعت دو و نیم بعد از ظهر.
رفتم پائین و تا هم بک آپ جدیدی از عکسها را بریزم روی سی دی و اگر شد ،سرکی هم به اینترنت بزنم.
بچه های کاروانهای مختلف،عکسهایشان را کپی کرده اند روی سیستمی که برای استفاده عموم است و به یادگار چندتائی از عکسهایشان را گلچین کردم.
ظاهرا موعد انتخاب رشته ی اینترنتی کنکور کاردانی به کارشناسی هم هست،چند نفری جمع شده بودند دور سیستمی که متصل به اینترنت بود و می خواستند انتخاب رشته کنند.


برخلاف تصورم،سرعت اینترنت پائین تر از این حرفها بود که کسی بتواند در سایت پرترافیکی مثل سایت سنجش انتخاب واحد کند.
بچه های دفترچه ی راهنما بدستی که قدرت!!! هر گونه انتخاب ازشان سلب شده و بود با حالتی سرشار از یاس فلسفی، ناامیدانه، بی خیال اینترنت و انتخاب رشته و ادامه تحصیل و گهواره و گور، دور و بر سیستم متصل به شبکه عالمگیر را خالی کردند و فرصتی دست داد تا به تبرک لحظات و دقایق حضور در مدینه، یکی دو سه خطی وبلاگ بنویسم، باشد که روزی روزگاری، وقتی آرشیو نوشته ها را چک می کنم بیاد روزی بیفتم که از چند صد متری مسجد و خانه مهربانترین مرد روی زمین، این چند خط را نوشته ام.
بغل دستم، اسد نامی بود اهل کرمان که اتفاقا وبلاگ هم داشت.آدرس وبلاگ و ایمیل مان را تبادل کردیم.بنده خدا، مثل آن چندتای دیگر لنگ انتخاب رشته بود.
طوری که بچه ها غور و فحص کرده بودند،نزدیک هتل کافی نت هم هست،اما همان آمارها نشان می داد که سرعت اتصال آنجا هم مثل مال هتل است،بقول ظریفی که می گفت اینترنتشان نم کشیده.
اکیپ فرهنگی ستاد عمره دانشجوئی،بدور از چشم سازمانهای نظارتی و تعزیراتی ممالک محروسه،قیمت سی دی خام را سیصد درصد افزایش داده بودند.
نرخ شناور امروز ده صلوات منقوش به نقش «و عجل فرجهم» بود به نیت سلامتی امام موعود که جان عالمی بفدایش.
دفعه قبل ،سر و ته قضیه را با دو سه تا صلوات هم آورده بودیم.تورم سیصد درصدی،آنهم در مملکت غربت،حکایتیست …
پی نوشت:
این روزها که بچه ها مهیای سفر نورانی عمره ی دانشجوئی می شوند، دلم لک زده برای صبح و مساء هائی که با مرد مهربان مدینه، هم نفس بودیم …

دیدگاه‌ها

  1. کیمیا

    مرغ دل آماده پرواز می شود
    و دلگرمی مان تنها این است که سر به دیوار بقیع گذاشته و دلمان را از این عقده چندین و چند ساله خالی کنیم…
    دعا کنید بی نصیب نباشیم
    یا علی

  2. محتشم

    سلام حاجی
    البته که حالا حالاها از دست نوشته های(که دل نوشته است) زیبای شما بهره مند باشیم
    خاطرات بیشتری بنویسید که متبرک است و مایه فیض ما
    سری هم به ما بزنید و کلبه محقر ما را منور کنید
    یا حق

  3. مریم

    سلام…….
    خوش به حالتون!!!
    حرف دل شماها یه حس غریبی داره!دلم واسه ی دلم می سوزه!
    من نرفتم ولی…….آرزومه که منم بشم همدرد شماها!!!
    یه خواهشی دارم: مهمو نای مدینه!تورو به هر کی دوس دارید وقتی مشرف شدید وصاحب خونه رو دید ید سلام من رو هم برسو نید و ازشون بخواهید که یه فکری به حال ما تنها ها و تنهائیهامون بکنند!
    التمس دعا!

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.