چهارشنبه ۲۴ مرداد- هتل جوهره العاصمه
بنا بر تصمیم جمعی کاروان، بنا بود امروز به زیارت دوره برویم. زیارت مساجد تاریخی و بازدید از محل غزوات اطراف مدینه. قرار گروه ساعت شش صبح مقابل درب شمالی هتل بود. بجهت خستگی دیشب فیض اقامه ی نماز در مسجد پیامبر را از دست دادیم و اگر نبود ضربات متعدد آقای اسکوئی به در ِ سوئیت، نماز صبح مان قضا می شد و از همراهی گروه می ماندیم.
ایستگاه اول، مسجد قبا
قبا، به تعبیر کتاب کریم، اولین مسجد بنا شده براساس تقوی است. نقطه ای تاریخی که نبی مکرم اسلام علیه صلواه المصلین، در هجرت تاریخی شان از مکه، قبل از ورود به مدینه،چند روزی آنجا اطراق فرمودند تا امیر مومنان که درود خدا بر او باد، بعد حماسه ی «لیلهالمبیت» و انجام وظایف محوله، در آن نقطه ی تاریخی به ایشان ملحق گردند.
قبا، در اصل قریه ای بوده در چند کیلومتری یثرب که امروز جزئی از مدینه است. مسجد، همانند دیگر مساجد حجازی نمای یکدست سفید دارد با گنبد و گلدسته هائی عظیم در سمت جنوبی بنا. نیم هلال هائی در سر مناره ها تعبیه شده که عمود بر قبله را نشان می دهند،.
دقت کرده ام غیر هلالهای بر سر مناره های مسجد النبی، الباقی هلالها دایره کامل ندارند.
در کتب زیارت، از قول پیامبر اعظم صلواه الله علیه، نماز مخصوصی برای مسجد قبا ذکر شده که ثوابی معادل عمره ی مقبوله دارد.
ایستگاه دوم، محل غزوه ی خندق
مقصد بعدی محل وقوع جنگ خندق است. غزوه ای که از آن در قرآن کریم به «احزاب» تعبیر شده است و نقش مهمی در تغییر معادلات سیاسی به نفع مسلمین داشته است. تجلی گاه اراده ی حیدری ِ امیر مومنان و عرصه ای از کیاست فوق العاده ی نبی مکرم در اداره ی صحیح و هوشمندانه وقایع.
اینجا را مساجد سبعه نیز می گویند. به لحاظ وجود هفت مسجد که هر یک به نام یکی از چهره های تاثیر گذار در جنگ بنا شده و امروزه به غیر از مسجد فتح که محل حضور نبی مکرم و ستاد فرماندهی جنگ بود، الباقی مساجد یا خراب شده اند و یا درشان مسدود گردیده است. به عوض این هفت مسجد تاریخی که یادمان و یادبود عناصر برجسته ی تاریخ غزوه ی خندق است، مسجد عریض و طویلی در امتداد محل غزوه ساخته شده که هنوز مورد استفاده نیست.
شیوه ی هوشمندانه ای برای سانسور تاریخ و به فراموشی سپردن یاد و نام صدیقه ی طاهره، امیر مومنان علیهما سلام و صحابی بزرگواری چون سلمان فارسی، که نقش بی بدیلی در خندق و تاراندن مشرکین داشته اند.«یُریدونَ لِیُطفئوا نور اللهِ بِافواهِهم»! غافل از آنکه چراغ ایزد فروز اهل بیت علیهم السلام، به فوت اینان خاموش نمی شود و این قوم عنود، باید مواظب ریششان باشند که به آتش نور خدا نسوزد!
امروزه رد و اثری از خندق حفر شده معلوم نیست.
انگار نه انگار که روزی روزگاری اتفاقی این حوالی افتاده است و انگار نه انگار که روزی اینجا شاهد به دو نیم شدن عمروبن عبدود – نماد جبهه ی شرک – با ذوالفقار حیدری امیر علیه السلام بوده است.
اینجا همان جائیست علی کارستانی کرد که یک ضربه ی آن سنگین تر از عبادت انس و جن بود و جبرئیل ندا در داد که: « لا فتی الا علی و لا سیف الا ذوالفقار »
محوطه، برخلاف سائر اماکن تاریخی مدینه رها شده است به امان خدا و هیچ حاجب و نگهبانی ندارد. سقف مسجد منسوب به حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها، تخریب شده و داخل چهار دیواری باقیمانده، نخلی کاشته شده که می رود رشد ریشه هایش در مدت کوتاهی، آنچه را که از مسجد باقیمانده را تخریب کند و زمینه برای افتتاح و استفاده از مسجد نوساز و دراندشت مجاور، فراهم آید. هم چنین است سرنوشت یکی دو مسجد باقی مانده ی بدون حتی یک شیر آب و سرویس بهداشتی، در محوطه که دور و برش پر است از بساط چرچی های آفریقائی تبار و دستگاه های سرو پپسی!
بعد توضیح مفصلی که مدیر گروه راجع به موقعیت و تاریخچه ی محل ارائه داد، پیشنهاد کرد مقابل در ِ مسدود شده ی مسجد حضرت زهراء سلام الله علیها، نماز تحیت بخوانیم که به نظرم کار درستی نیامد. اقامه نماز مستحبی در پیاده رو میان داد و بیداد و بساط دستفروش ها، صورت خوشی ندارد. خاصه اینکه یکی دو نفر از بچه ها، نماز را با کفش خواندند و معاون کاروان در اشارتی به جا، گفت که خدا نماز مستحبی ِ با کفش را تو سر آدم هم نمی زند! این را هم گذاشتم به حساب عوارض اولیه ی نبودن روحانی کاروان!
ایستگاه سوم، مسجد ذوقبلتین
مقصد بعدی سفر صبحگاهی درون شهری مان، مسجد ذوقبلتین بود. با تشکیلات مدرن و مجهز و مامورین ارشادی و عسکری فت و فراوان!!!
وهابی های اینجا به سیاق حرم نبوی، تشکیلات ارشادی دارند و لنگه ی آزار و اذیتهای دم بقیع و مسجد النبی، اینجا هم دائر است و عکاسی هم مطلقا ممنوع!
بر حسب اتفاق، کاروان همشهریان خوئی را دیدم و خوش و بش کردیم. کلی دوست و آشنا و یکی دو نفر از اقوام نزدیک بین شان هست که فرصت دیدار همه شان دست نداد.
در تجدید وضوئی که در سرویس بهداشتی طبقه زیرین مسجد کردم، به نظرم رسید که وضوخانه و بیت الخلا را زیر صحن مسجد ساخته اند. البته از جماعت پیرو کردارهای بودار و بی منطق ابن عبدالوهاب هیچ چیز بعید نمی نماید …
برخلاف تصویر ذهنی ای که از جهت تغییر قبله داشتم، دو قبله ی مسجد، درست در خلاف جهت هم واقع شده اند. یکی در جهت جنوب که سمت مکه است و دیگری به سمت شمال که جهت قدس شریف را می نمایاند.
مسجد بزرگ و زیبائی با نمائی کاملا سفید و سقف هائی به غایت مرتفع.
تغییر سمت قبله، بین فریضه ظهر نیمه شعبان سال دوم هجری اتفاق افتاده و وجود نازنین پیامبر ختمی مرتبت علیه افضل الصلاه المُصلّین، دو رکعت از نماز ظهرشان را به سمت قدس شریف و دو رکعت باقی را با فرمان خدا و ابلاغ امین وحی، به سمت کعبه ی معظم اقامه فرموده اند.
« وَ لَنُولینّکَ قِبلهً ترضیها »
و قبله ای برای تو برگزیدیم تا تو راضی باشی!
و این یعنی اینکه نماز باید به سمت ولایت علی بن ابی طالب باشد. که علی جان پیامبر است و رضای خدا در رضای علی علیه السلام!
بقول سید شهیدان اهل قلم که می فرمود:
«عجب تمثیلی است اینکه علی مولود کعبه است! یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن…اما ظاهر گرایان از کعبه نیز،تنها سنگهایش را می پرستند… تمامت دین به امامت است…»
ایستگاه آخر، محل وقوع غزوه ی اُحُد
آنطوریکه حاج آقای ابراهیمی می گفت وجه تسمیه ی اُحُد، وجود یک رشته کوه کوتاه و کم ارتفاع در اینجاست.که در گویش محلی، فتحه ی الف و حا جایشان را داده اند به ضمه.
سمت جنوبی رشته کوه، محل تنگه ی معروف اُحُد و تپه ی مشرف بر آن است. به اتفاق رفتیم بالای تپه و حاج آقای ابراهیمی توضیح مختصری راجع به موقعیت و تاریخ محل داد.
پائین تپه، محل مزار شهدای غزوه ی احد قرار دارد که به سان مقابر بقیع، تخریب شده اند. و لنگه ی تابلوی ارشاد و نهی نصب شده در جوار قبور ائمه ی بقیع، با همان اشارات و احادیث و همان طرح و رنگ، آنجا هم نصب شده و دیواری دور تا دور محوطه کشیده شده تا کسی داخل آن نشود.
بساط کولی های عرب پائین تپه براه بود. چند عکاس سیاه سوخته با دوربین عکس فوریِ عصر حجری شان آن دور و بر می پلکیدند و دور از چشم مفتیان و عساکر وهابی، توریست های شیعه و سنی را دعوت می کردند تا در ازای چهار ریال عربی، ازشان عکس ِ با پس زمینه ی مقبره شهدای اُحُد بگیرند. آنهم در روز روشن!
به همت یکی از بچه های خوش ذوق گروه و با مدد بلندگوی شارژی کاروان و فایل صوتی زیبائی که در گوشی یکی دیگر از بچه ها بود، کنار اتوبوس و زیر تیغ تیز آفتاب، عَلَم عزای حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها به پا شد و تا باقی گروه از تپه به پائین بیایند، در برهوت روضه خوانی و سینه زنی، دقایقی چشمانمان نمناک شد و دایره ی سینه زنی تشکیل! اینجاست که معلوم می شود قدر سایه ی پرچم هیات و مجالس روضه و مدح چه اندازه است. جائیکه روزی به امر مبارک نبی مکرم، مجلس عزا برای حمزه ی سیدالشهداء به پا شد و زنان و دختران بنی هاشم د رعزای حمزه و شهدای احد، مجلس عزا برپا کرده اند، امروز آنقدر غربت آلود است که سکوتی تام، همه جایش را در ستر خود حجاب کرده است و روی تابلوی ارشادات و با خطی درشت به زبان فارسی! نوشته اند که زیارت قبور و نشستن بر سر آنها در سنت پیامبر نبوده است!
…
دلم رفت تا فراز زیبائی از شعر ِ سپید ِ علی موسوی گرمارودی که در منقبت امیر علیه السلام سروده است:
در اُحُد،
که گلبوسه زخم
تنت را دشت شقایق کرده بود!
مگر از باده ی کدام مهر
مست بودی
که با تازیانه ی هشتاد زخم برخود حد زدی… ؟؟؟
…
کدام وام دارتر ید؟
دین به تو؟ یا تو به دین؟
… می دانم!
هیچ دینی نیست که وام دار تو نیست!
…
غربت سکوت آلود اُحُد و یاد دفاع یک تنه ی امیرالمومنین علیه السلام و ذب و دفع از جان مبارک پیامبر خدا، دلم را متلاطم کرد و چشمانم را نمناک. همه ی تاریخ صدر اسلام از شاهراه رشادتهای علوی می گذرد و این قوم جهول، علی را از تاریخ صدر اسلام حذف کرده اند و از تاریخ برایشان برهوتی مانده است بی حاصل. براستی اگر در روز تلخ اُحُد، علی سینه اش را سپر بلای جان پیامبر نمی کرد، امروز رد و اثری از اسلام مانده بود؟