یکی از عوامل تحت اختیار!!! که اینجا را با خانه ی خاله اش یک سان گرفته! دی روز را دودره کرده بود به خیال اینکه رئیس! می رود کنسرت عالیم قاسیم اف آذربایجانی و اداره نمی آید و نیامده بود سرِ کار. غافل از اینکه من سر کار بودم و کنسرت ام را نرفته ام. صبح خواستمش و برخلاف معمول برخورد تندی باهاش کردم. بی آنکه چیزی بگوید راهش را کشید و رفت. الان آمده به تظلم و تضرع که فیلان… و من هم دل به احوالش سوزاندم و از تنبیهی که برایش مد نظر داشتم گذشتم. بی آنکه بخواهد زیاد عجز و لابه کند. به قرینه ی آن که خدا در روز حساب از سر عذر های بی جایم بگذرد و سر وقت حساب با من مدارا کند و فیلان…
حالا که یارو رفته به این فکر می کنم که اگر در کوله بارم اخلاص بود – که نیست! – ، عذر او را می پذیرفتم بی آنکه در بخشش خدا طمع کنم و این را به آن گرو بگیرم.
هنوزکه هنوز است حالی ام نشده که خواجه خود رسم بنده پروری داند!