دل نامه تو هم ای دل ز من گم شو… توسط حسین شرفخانلو در جمعه, فوریه 18, 2011 دی شب تا صبح در خوابم بودی. آمده بودی با نسیم شمال تا خود این جا. عجیب ترش این که سکانس های بودنت روی بلندی ها بود. روی پله ها. روی پل ها… و تو بودی تا دم در مغازه ی رفیقی که جویای حالش شدی! می دانی که! من اصولن خواب نمی بینم… نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط تلخند جماعت خدا دستهبندی نشده دل نامه عمومی نوستالوژی بیخواهری اِقرَأ كِتابَك جماعت خدا دل نامه روزمرهها سفر شهیدانه شیعهگی نوستالوژی و فرمود: «جز برای رضای خدا کاری مکن» جماعت خدا خوی دفاع دل نامه ذکر روزمرهها شهیدانه شیعهگی نوستالوژی برای عموی ملای مجاهدی که داشتم
اِقرَأ كِتابَك جماعت خدا دل نامه روزمرهها سفر شهیدانه شیعهگی نوستالوژی و فرمود: «جز برای رضای خدا کاری مکن»