“چه شد که یاس من آشفته است و تاب ندارد؟ سؤال بحث برانگیز من جواب ندارد؟! چقدر دورِ خود از درد و آه و ناله بپیچد گل بهاری من تاب پیچ و تاب ندارد! چه رفته بر سر او، این چه اتفاق غریبیست که قرص صورت او طاقتِ نقاب ندارد جهانِ شب زده در خوابِ …
سهمِ ما از قدر تو محبتیست که از مژههامان میتراود وقتی نام تو بیاید. ما را کجا به حریمِ سترِ عفافِ ملکوت راه هست؟ ما کجا راز از سرِّ مستور هستی گشودن دانیم؟ ما کِی به درک لِیلهی قدر تو و قدر گرانسنگ تو دست توانیم برد؟ هماین که با آنهمه جلال و جبروت – …
عُمرِ گهواره به بوسیدنِ مُحسن نرسید! قُرعهی چوب به تابوتِ تنِ یار افتاد… +
مگر نمىگوییم که «حتّى تورّم قدماها» اینقدر در محراب عبادت خدا ایستاد! ما هم باید در محراب عبادت بایستیم. ما هم باید ذکر خدا بگوییم. ما هم باید محبت الهى را در دلمان روزبهروز زیاد کنیم. مگر نمىگوییم که با حال ناتوانى به مسجد رفت، تا حقى را احقاق کند؟ ما هم باید در همهى …
فاطمیهی امسال که گذشت، اما خدا بخواهد تا نوبت دیگر که باز مشکی پوشات شویم، پسرت آمده و قبرت را عیان کرده و طومار ظلم برچیده و نقاب مظلومیت و هجران از روی تابناکت کنار زده. دعا دعا میکنم که زودتر از هر زودِ دیگری، راستین مردی که با تیغ کج آمدنی است بیاید و …
فاطمه بزرگ بود. سیده بود. زینت زنان جهان بود. دُر دانه بود. مادرِ مهربانترین پدرِ دنیا بود و همسر بزرگترین مردی که آفتاب به او سایه افکنده بود و دستانش حسن و حسینی را به آغوش کشیده بود که فخر جوانان بهشتاند و همهی اینها یکجا در فاطمه بود و فاطمه، گُلی بود که فقط …
پارسالِ قمری همین موقعها، ده روز دیرتر از تقویمِ شمسیِ جاری، در روزهای معتدل اردیبهشتی وقتی از شرارهی آفتابِ اردیبهشت و بادِ وزانی که توأمان آفتابسوزمان کرد و بعدِ چند روز و نصفی کارِ بیانقطاع در تپهای که از آن تاریخ به نام شهداء خوانده شد، در روزهای منتهی به فاطمیهی دومِ ۹۱، خانهای ساختیم …
صفِ طویلِ ماشینهای کیپ تا کیپ پارک شده در دو طرف خیابان انقلاب یکی دو ساعت بعد غروب وقتی هیچ مغازهای در راستهی بازار و فرعیهای آن باز نیست یعنی فاطمیه نزدیک شده و عَلَمِ عزای زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) در هیئت قدیمی قلندر، برپاست… گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه، راستی! فاطمیه نزدیکست… +