بایگانی برچسب: خانواده شهید

پ؛ مثل مادر!

مادرم ۲۵ سالش بود وقتی تو شهید شدی. او زن جوانی بود با هزار آرزوی ریز و درشت که لابد یکی‌شان این بود که من پا بگیرم و تاتی تاتی کنم و آن‌روز که شد، با تو دست مرا بگیرد و اولین سفرِ سه تائی‌مان را برویم مثلا پابوس شاه خراسان. یا که جنگ مجال …

کاش روحش شاد باشد…

قصه قبرستان را نوشته و تحویل داده‌ام و ناشرش همین پیش پای شما طرح روی جلدش را فرستاد که برای بازدید نهائی ببینم و عیب و علت‌ها را رفع و رجوع کنیم که برود چاپخانه و بعدش تدارک مراسم رونمائی و معرفی و فلان. و لکن نه بازی مرگ را سوتِ پایانی هست و نه …

علامت

داستان ما آدم‌ها از این قرار است که هر چیزی را تا وقتی نو باشد و بوی تازگی بدهد، سر دست می‌گیریمش و حلوا حلوایش می‌کنیم و درموردش حرف می‌زنیم و جدیش می‌گیریم و مرور زمان در بیش‌ترِ مواقع و موارد، باعث نشستن غبارِ فراموشی روی اتفاق و عادی شدن مساله می‌شود. مثال واضحش همین …

حجله‌ها و شکوه‌ها

جنگ و انقلاب، مفاهیم نوئی را در ادبیات روزمره و مناسبات اجتماعی ایران وارد و ایجاد کردند. ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود، همبستگی، بسیج عمومی احساسات و عواطف و انرژی‌های اجتماعی، شهادت، جانبازی و… واژگانی بودند که یا قبل انقلاب و جنگ وجود خارجی نداشتند و یا محلی برای استفاده و استعمال در گفتار …

تکمیلیه

یادداشت دیروزم که به بهانه‌ی انتشار خبر ازدواج همسر شهید حججی بود و به عمد، سمت و سوئی نداشت و فقط به شکافتن مساله پرداخته بود، بازخوردهای مختلفی در اطراف و اکناف فضای مجازی داشت. در آن یادداشت و به طور ضمنی نوشتم که تحملِ نبودن سرپرست خانواده در ایام جنگ به مراتب راحت‌تر از …

تابو

دیروز توی راه که داشتم برمی‌گشتم خانه، در صفحه‌ی یکی از همسران شهدای مدافع حرم عکسی دیدم که پیام تبریک پدر و مادر شهید حججی بود به همسر محسن و ازدواجش را تبریک گفته بودند و گفته بودند: «به یقین، محسن هم در بهشت برین خداوندی، دعای خیر بدرقه‌ی راهت کرده است.» و تبریک گفته …