ساعت یک و نیم بامداد به وقت بغداد است. نشستهام در لابی هتل، نگهبان تل ساک و کیف و بار و بنهی کاروانیانی که لحظه به لحظه به تعدادشان اضافه میشود. بار ِ من همانی ست که بود. الا مُهر و تسبیحهائی که هماین امروزخریدمشان.
صبح، قبل از اذان سه تائیمان رفتیم حرم. من و حامد و سجاد. در طواف ضریح شش گوشه هشت رکعت نافلهی شب را خواندم و در سمت راست حرم حسینی فریضهی صبح را. هر روز بعد اقامهی جماعت صبح، زیارت عاشورا میخوانند. ازدحام جمعیت بیش از حد تصور است. طوری که دیشب بعد نماز مغرب و عشاء خطیب حرم میگفت که شمار زوار وارد شده به کربلا تا امروز از مرز شانزده میلیون نفر گذشته و گمان این است که این رقم در روز اربعین حسینی به بیست میلیون نفر برسد.
بعد نماز صبح و در لابهلای جماعت ِ هنوز از خواب بیدار نشده و در هیر و ویر ترافیک ِ لاینقطع دستهجات عزادار در بینالحرمین، چندتائی عکس تکی و دسته جمعی گرفتیم و بعد به راهنمائی من رفتیم سراغ مهر و تسبیح فروش ِ ایرانی الاصلی که قریب به چهل سال است که مجاور کربلا و حرم شش گوشه شده و از ایرانی بودن فقط فارسی حرف زدن برایش مانده است. رفیق پیرسال ایرانیالاصلم را از سفر اول به یادگار دارم که به تصادفی با هم آشنا شدیم و همان موقع به یادگار گَردی از تربیت قتلگاه به من داد که میگفت مال سالها قبل است. آنسال که به بهانه تعمیر و نوسازی در دوره حسن البکر، حرم را گود برداری کرده بودند زرنگی کرده و رفته از خاکهای گودبرداری شدهی محل قتلگاه یکی دو کیسه برداشته است که هنوز داردشان. میگفت بیوضو کنار آن کیسهها هم نمیرود. القصه رفتیم سراغ سید محمد قزوینی که محل مغازهاش تغییر کرده بود و به هزار زحمت پیداش کردیم. کنار گذر هتل!؟ جارالحسین علیهالسلام. خودش مغازه نبود و از شاگرد تپل و گندمگون مغازهاش چندتائی مهر و تسبیح و جانماز خریدیم. در ترافیک سحرگاهی دستهجات عزادار، تا برسیم هتل، یک ساعتی طول کشید و باز وقتی به هتل رسیدیم که تایم صبحانهی رستوران هتل اوت شده بود!
عمدهی دستهجات عراقی زنجیرزناند و کفش به پا ندارند. دمپائی میپوشند و دم هر دری که برسند از پا درش میآورند و از هر دری خارج شوند یک جفت به تصادف پا میکنند و آنقدر دسته پشت سر هم قطار شده که آدم انگار میکند تا علیالطلوع قیامت تمامی نداشته باشند. دستههای عزادار هیچکجا تفتیش نمیشوند. لااقل من که ندیدم جائی کسی تفتیششان کند. با دم و دستگاه و علم و کتلشان می روند داخل حرم و بیآنکه لحظهای حرکتشان متوفق شود، از حرم خارج میشوند. نکتهی منفی دستهگردانی داخل حرم این است که وقت منبر بعد از نماز ورود دستهجات متوفق نمیشود. صدای اکو و سنج و طبلشان هم بلندتر از صدای سیستم صوتی داخل صحن است و هر دستهای تا خارج شود چند دقیقهای منبر را تعطیل میکند. و بیچاره خطیب که باید هم منبرش مختصر باشد و هم رشتهی کلام هر بار که دستهای وارد می شود از دستش در نرود!
در حرم مطهر حسینی دو منبر زیبا در گوشههای سمت راست و چپ صحن تعبیه شدهاند که از منبر سمت راست بعد نماز ظهر و عصر و از منبر سمت چپ بعد نماز مغرب و عشاء استفاده میشود. مراسم حرمین، بیست و چهار ساعته از شبکه الانوار و العراقیه پخش زنده میشوند و داخل صحن و در محوطه بینالحرمین چند دوربین اهرمی کاشته شده که مال همین شبکههاست. هر کدام یکی یک استودیو از چادر، تنگ چادرهای پخش نذورات در شارع منتهی به حرم سیدالشهداء دارند که با لوگو و دکور شبکه تزئین شده و هر از گاهی خبرنگاری میآید و از آنجا خبر و گزارش میخواند و میرود. بالای چادر ِ استودیو شدهی شبکه الانوار عکسی از آیتالله سیستانی زدهاند که مشخص میکند این شبکه منتسب به جریان مرجعیت در عراق است!
بدعت زشتی که روز به روز در عزاداریهای عراقی پر رنگ میشود تصویری کردن عزاداریهاست. راه به راه شمایل امام سربریده و علیاصغر جلوی چشم است و حتیتر اینکه موکب شبیهخوانیای را دیدم که روی یکی از شترهایش جوانی نشسته بود با دستاری سبز و میکروفون بیسیمی در دست و تابلوئی از گردن شترش آویزان بود که نشان دهد جوان دستار سبز به سر که با میکروفون بیسیم دارد روضهی شام میخواند، علیبنالحسین علیهماسلام است.
هنر هم ندارند قاطی بدعتشان بکنند تا تصویری که میسازند از ابتدائیات زیبائی برخوردار شود. بقول حاج ولی خودمان که میگفت؛ من ِ حاجی ولی از آن عکس امام حسین اینها خوشگلترم.
پینوشت:
این پست تقدیم میشود به یاری که عزیزتر از جان است!