پانزده سال قبل در چنین روزی که جمعهای بود و انتخاباتی در حال جریان، نوزادی متولد شد که بعدها در عمر کوتاه و پرتنشی که داشت، هزار اتفاق از سرش گذشت و دست آخر به دست کسانی که متولدش کرده بودند ذبح شد و شد بخشی از تاریخ معاصر پر فراز و نشیب ایران و …
ماه: می 2012
در حسرت مکرر اردیبهشت تازه درگذشته میفرمود؛ اردیبهشت جان میدهد برای بهشتی شدن برای بهشتی ماندن انگار اصلن بهار و اردیبهشتش را ساختهباشند برای پرواز برای بال گشودن برای عروج و تو دعا میکردی کاش شهد شیرینتر از عسل ِ شهادت را در اردیبهشت به کام اهلش میریختند کاش…
گفت دارم بازنشسته میشوم. راست هم میگفت. موهای سر و ریشش یکدست سفید شدهبودند. هیکل ورزشکاریاش تحلیل رفته بود و دیگر آن پاسدار خوشسیمای پنجاه و هفتی که ریش پُر و موهای بلند و شانه کرده داشت نبود. گرد پیری نشسته بود روی چهرهای که آدم را یاد بچه حزباللهیهای دههی شصت می انداخت که …
اردیبهشت که تمام بشود بهار میرود شکوفه میرود تمام لالهزار میرود… عین قطار شعر قیصر که میگفت: «قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود…» و ما در وانفسای گرمای بعد بهار منتظر حلول اردیبهشتی دیگریم تا باز کی افتد سوی بهاران گذار ما؟!
نبودن تو آنقدر سترگ هست که مصیبتهای دیگر، کنارش دیده نشوند… مرهم مختصری هم که می فرستی ناچیز است آنقدر که نبودنش سنگینتر از بودنش یاشد! غرض، در این جزیرهی سرگردانی که مثل مائی را به امید آب و سراب و سیرابی به هر سو که میخواهی میکشانی و هر طور که میخواهی میدوانی یادت …
عبدالقادر گیلانی رحمت الله علیه را دیدند که در حرم کعبه روی بر حصباء [سنگریزه – خاک] نهاده، همی گفت: ای خداوند ببخشای و اگر هر آینه مستوجب عقوبتم، در قیامت مرا نابینا برانگیز تا در روی نیکان شرمساری نبرم. – – – – – – – – – گلستان سعدی. باب دوم. در اخلاق …
شدت رنج دوری ات را و محیط و مساحت مهجوری ات را فقط قیصر می توانسته به این دقت و ظرافت محاسبه کند؛ وقتی که سرود: – – – – – – شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید… – – – – – – محیط تنگ دلم را …
به گواهی پیمایش میدانی وبلاگ های دوستان و آشنایان و حتی بی گانه گان! و رصد فضای مجازی تو در توئی که امروز یکی از موثرترین ابزارهای انتقال معانی است، اردی بهشت اوج شکوفائی تراوشات قلمی و نوشتاری جماعت وبلاگ نویس ایرانی است! این وسط تلاقی روز جهانی ارتباطات را با اردی بهشت را هم …
قدیم تر ها یکی از عناصر همیشگی ِ توی جیب آدم ها دفترچه ی تلفن جیبی ای بود که این اواخر نوع مغناطیسی آن هم به بازار آمده بود و کاغذ تویش تا می خورد و این سر و آن سرش ورقه ی نازک فلزی ای بود که به قوه ی آهنربای دورش، به هم …
روی قفلِ در ِ خانه اش – که محل هبوط وحی و قرارگاه آمد و شد فرشتگان بود – نوشته: او دوستی است که در همه ی پیشامدها و حوادث ناگوار امید شفاعتش می رود!