ماه: سپتامبر 2013

هیجان؛ روایت دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

آموختی‌ام که؛ حل بحران و رفع معیب و پر کردن کمی و کاستی‌ها قبل از تدبیر و برنامه و ابزار نیازمند خویشتن‌داری و صبر و تصمیم در فضای به دور از تشویش است. ای بسا تصمیم درستی که شتاب‌زدگی و هیجان، ابتر بگذرادش و ناقص‌الخلقه متولدش کند!

املاء؛ روایت دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

وای به حالِ مردمی که؛ نماینده‌شان بعد از چهار دور نمایندگی و کلی اندوخته و تجربه و دونده‌گی بین وزارت‌خانه‌ها و دوائر دولتیِ ریز و درشت، از پسِ نوشتنِ بی‌غلط یک نامه‌ی ساده‌ی اداری برنیاید و “سعه‌ی صدر” را “صعه‌ی صدر” بنویسد و جمله‌بندی نامه‌اش چنان افتضاح باشد که کپیِ دست‌خطِ وی دست به دست …

پیش‌درآمدی بر یک فقره کرشمه‌ی خسروانی!

آن اتفاق که اول و آخر و وسط و قبل و بعدش شیرین بود آن اتفاق که حتی وقتی تمام شد شیرینی‌اش تمام نشد آن اتفاق که اتفاقی‌ترین اتفاق عالم بود و من محتاج‌ترین به فضلی که داشت و سرشار بود دارد انگار تکرار می‌شود… ابر و باد و مه و خورشید و فلک انگار …

تا نیائی…

شوری که در شامات است و فتنه‌ای که صهاینه و روس و انگلیس و آمریکا در جانِ برادرانِ مسلمانی انداخته‌اند که هم را به قصد قربت و لقایِ رسولِ خدا می‌کُشند و شعله‌هائی که از جنگ افغانستان و عراق و لیبی و مصر و شام تنوره می‌کِشد و ممالک اسلامی و برادران مسلمان، عین گوشت …

هشتاد و چهار؛ نود و شیش!

هر بار، اول به تلفن دفترِ کارم زنگ می‌زند و اگر نبودم به تلفنِ هم‌راهم. بر خلاف صبوری‌ای که در سائر شئون زنده‌گیش دارد، پای بوق‌های تلفن کم صبر است و کافیست گوشی دو سه بار بوق بخورد و برنداری تا تلفن را قطع کند و برود سراغِ شماره‌ی دیگری که از تو دارد. الغرض، …

من هم با هم‌آن می‌روم!

“یک روز به ارومیه مسافرت کردند. آن روزها ارومیه و مخصوصاً جاده‌های منتهی به آن امنیت چندانی نداشت. سال ۵۸ بود. حاج آقا حسنی، امام جمعه ارومیه به تبریز تشریف آورده بودند که همراه حاج آقا به ارومیه برگردند. ما همراه حاج آقا بودیم. به شهرستان خوی که رسیدیم، با ازدحام جمعیتی روبه‌رو شدیم که …

بگو خب!

بعد از دو ساعت و چهل دقیقه فک‌زنیِ بی‌خود در جلسه‌ای که حضور وی در آن نه لازم بود و نه مفید و هیچ ارتباطی بین دستور جلسه و مسئولیتی که ایشان اشغالش کرده‌اند نبود، و بافتن هزار جور آسمان و ریسمان بی‌ربط و باربط به هم، وقتی بی‌آنکه نتیجه‌ای از گردِ هم آئیِ سه …

اخلاص

گفت: تا خالص نشوی ذوب نمی‌شوی و تا ذوب نشوی در او فنا نخواهی شد. حالا هزاری هم دوره بیفتی که؛ من آنم که رستم بُود پهلوان. گفت: اخلاص هزار نکته‌ی باریک‌تر از مو دارد و نکته‌ی اولش این که؛ مؤثری را جز خدا نشناسی و تأثیر را فقط از ذات قدس او بگیری و …

آن مرد رفت!؟

چیز هایی که در آینده در توئیتر و فیس بوکِ آقای ظریف خواهیم دید و خواهیم شنید؛ ظریف هنگام تبریک سال‌گرد ازدواج اشتون برای او توییت کرد: ما کلا تعداد ۳۲۴۶ تا و نصفی سانتریفیوژ داریم… رنگش رو هم برات می فرستم…بای. ظریف از طریق اسکایپ در جشن نامزدی فرانسوا اولاند: فرانسوای عزیز صورت‌جلسه‌ی دیشب …

در حلقه‌ی رندان

هم‌پائی با رقصِ آیات بهشت در لابه‌لای کتاب کریم و تجلیِ وصالِ یار + و خوردن از جامِ مخصوصی که ساقی خود در آن مـِی می‌خورد + سخت می‌آید به دست! اما در پی آن جام باش… . + و من بنده‌ی آن دمم ساقی گوید؛ یک جامِ دگر بگیر! و من نتوانم!