خدائی که عدد برگهای سبز و زرد روی چنار ِ مقابل خانهی هرکداممان را به تفکیک بزرگ و کوچکیاش و عدد عملیات سنتزی که در چرخهی طبیعت انجام داده، میداند و به روز و ساعت و ثانیهی فرو افتادنِ هرکدامشان آگاهتر است و خودش گفته که دانای اسراری است که همه را در کتابی مبین گرد هم آورده؛ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِین +
لابد اسم و رسم و اندازهی ظرف هر کدام از میهمانانش را بهتر بلد است!
حکمن بهتر میداند که چه کسی را میهمان کند و چه برای پذیرائیاش مهیا کند و چهسان به استقبال میهمانش برود و اصلن چه کرا دعوت بگیرد.
خدائی که ما را، من و تو را تک به تک و اسم به اسم و یکان یکان دعوت گرفته تا برویم در ضیافتش، حکمن حساب داشتهها و نداشتههایمان را دارد و میداند کدام رزقش به مزاج کداممان بهتر میسازد…
با دستِ خالی و دلِ پر امید سوی کریم رفتن عیب عیب نیست. عیب در دستخالی برگشتن است… .