خواستم بگویم
من هیچجا و هیچبار و هیچوقت
از حکمت و از چینش اسباب، توسط مسبب الاسباب و رب الارباب و خدای قادر متعال
سر در نیاوردهام.
منِ کوچکِ کم کجا و سر از رشتهی تدبیر امور دستگاه بزرگ و لایتناهیِ پیچیدهی الاهی در آوردن کجا؟
ندانستهام کِی و کجا وسیلهی مشیت خیر او برای بندهاش شدهام. و اصلن آیا ارادهی خیری از خدا بوسیلهی منِ کمترین محقق شده است؟ نخواستم هم که بدانم!
نباید هم بدانم!!
فقط یادم دادهای بدانم که هر بار هر نیت خیری که در دلم انداخته شده، مبداء و منشاء آن تو بودهای و باید برای گم نکردن راه در این ظلمات، رد آن شهابِ ثاقب را که هر از گاهی با خیالی و یا در خلوتی پدیدار میکنی، گم نکنم.
الاهی
در این شبِ سیاهم
گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آر آن کوکبِ هدایت… .
–
–
(با عرض پوزش بسیار از ساحت نورانیِ شعر شورانگیز خواجه؛ بابت دستکاری ناشیانه به جهت همخوان سازی بیت بینظیرش با چند جملهی بیوزن بالا)