حجِ اولش را بیست سال پیش و در روزهای بهاریِ سنهی هفتاد و ششِ خورشیدی به جا آورده است. حج دوم را به سال هشتاد و یک و سومین حج را بعون الله الحی القیوم بناست که امسال به جا بیاورد؛ به نیابت از امامِ حج نکرده؛ حضرت حسنِ عسکری که درود خدا بر او باد… .
پیر سال است و پر توان. کشاورزی که آفتاب پوستش را سالهای سال سوزانده و همهی ده فرزنده و چهارده نوه، هر صبح و ظهر و شب، سر سفرهی او مینشینند و او نانِ حلالِ کشت و زرع میگذارد جلویشان.
حاج یونس که یکی از آخرین حاجیانِ پیوسته به کاروان امسالمان است، شرط کرده که روز عید خودش بروند به قربانگاه و شرط کرده که باید بگذاریم خودش قربانی خودش را سر ببُرد و به غایتِ کمال، مردی و مردانگی و غیرت از سر و رویش میبارد.
میگفت بیشتر خورد و خوراکشان، محصول زمینهای خودش است و گفته بود امسال در بلغوری که در خانه میکِشند، سهم ما را هم کنار گذاشته و یکی دو سه روز پیش وقتی آمده بود پیِ کاری در شهر، آورد و سهم ما را گذاشت دفتر و رفت.
در جلسات هر جمعهی کاروان حسابی دوست و رفیق شدهایم باهم. معلوم است که مال و منال حسابی و حسابِ رقم درشتِ نجومی ندارد و همتِ حج دوم و سومش نه از سر مُکنت و تفاخر و ریا که برای عرض ارادت به ساحت حضرات معصومین علیهمالسلام است و بس.
الغرض، حاج یونس یکی از هشتاد و اندی زائرِ کاروان ماست که بعون الله الحی الکریم، بناست که کم از بیست روز دیگر، میهمان اقلیم قبله شوند؛ ان شاء الله.
و این پردهی اول سفرنامه حج ۹۶ بود.