دهمِ برجِ دهم است.
این جا برف تازه شروع شده. یعنی تا همین دی روز، هوای این جا ربطی به این موقع نداشت.
نشسته ام در جائی دورتر از ریزش برف و دانه های بی نظم و ترتیب برف را می بینم که بر هم می خورند و فرو می ریزند در زمینی که تا همین دی روز، خشک و سرد و بی روح بود و از امروز و بعد صلاه صبح، سفید و نو نوار شده است.
تاخیرِ برفِ امسال، کَکی از کسی نمی گزید و می رفت حتی، نباریدنش عادی باشد و نبودنش عادت.
مثل، نیامدن و نباریدن تو. که عادی است و عادت شده …