به سَرِ مناره
اُشتُر،
رَود و فغان برآرد: که
«نهان شدم من اینجا، مکنید آشکارم.»
شتر است مردِ عاشق
سرِ آن مناره عشق است،
که منارهها ست فانی و
ابدی است این منارم.
تو پیازهای گل را
به تکِ زمین نهان کن،
به بهار سر برآرد
که من آن قمرعُذار ام…
«ملای روم»