رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو
====
دیوان شمس. با اندکی تلخیص.

دیدگاه‌ها

  1. آبشار

    ای خـــدا مـهـمـــان بـرایـت آمـده
    مـسـتـمـنـدی بــر سـرایـت آمــده
    کـن نـظــر امـشـب گـدایـت آمـده
    عـبـد سـر تــا پــا خـطـایـت آمـده
    تـو خـدای خـوب و من عـبـد فقیر
    بـر من و حــال بدم خورده مـگـیـر
    گشته ام در بند زشتی ها اسیر
    می زنـم فـریــاد از دل یـا مـجـیــر
    ای خــدا از مـعـصـیـت دل مرده ام
    مـن فـریــب رنـگ دنـیــا خورده ام
    بــا بــدی هــا بــا دل افـســرده ام
    مــهـــدی ات را ای خـــدا آزرده ام
    من حـریـص مال و ثروت گشته ام
    دور از عـشــق و محبت گشته ام
    أین عفوک ؟ مـن گـنــه کــار تو ام
    أین رحمک ؟ عـبـــد تـیـمــار تو ام
    ای خــــدا مـن بـنـــده ی زار تو ام
    هـرچــه هـسـتـم من گرفتار تو ام
    کـاش مـن صـوم و صلاتی داشتم
    کاش خمس و هـم زکاتی داشتم
    هـمـچـو خـوبـانـت صفایی داشتم
    کــــاش مــن راه نـجــاتـی داشتم
    از وجـودم نـــور ایـمــان رفته است
    از لــبـــم آوای قرآن رفـــتــــه است
    آمـــدم امـشـب مــرا خــوبــم کنی
    نـــایـــل دیـــدار مــحــبـــوبـــم کنی
    طاعات قبول .. التماس دعا

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.