ما عیب ِ کس به رندی و مستی نمی کنیم!

نوشتن، یکی از موثرترین و ماندگارترین روش های انتقال مفهوم است. خیلی حرفها را می شود با نوشتن گفت که با هیچ شیوه ی دیگری نمی توان. و هر حرف و ربطی که مانده لاجرم جائی نوشته شده و به بند نوشتار کشیده شده که ماندگار است. از کتاب آسمانی مان بگیر تا هر عهد و قانون و پیمان دو یا چند جانبه بزرگ و کوچک دیگر.
غرض، در این سال ها که نوشته ام، مخاطبانی یافته ام که مرا فارغ از هر جنبه ی دیگری، به نوشتن و نوع نوشتن و نوع نگاهم شناخته اند و چه دوستی ها که این سان و از این جا شروع و شکل نگرفته. مثنوی هفتاد من کاغذی که جا دارد روزی فهرستی شود تا در یوم الحشر که باز برانگیخته خواهیم شد، بدانم که با کیان محشور خواهم بود.
بگذریم.
این ها را نوشتم تا بگویم حرفِ مکتوب، ماندگارتر و عمیق تر است و هر حرفی ارج و ارزش نوشتن را ندارد و لاجرم هر مکتوبی را بار معنائی ای همراه است که مخاطب خاص آن باید! باشد و آن بار معنائی را برای خودش سوا کند.
این خاص ترین پست این وبلاگ است. آخرین برگ از فصلی که خوب شروع شد و به خیر تمام شد. خیری که شاید ما آن را مکروه می پنداشتیم. ( و عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم.) این ها را نوشتم تا آن کس که می دانم می اید و می خواندش بداند که ته دل ِ ناماندگار ِ بی درمان ِ من هیچ نیست…
به میثاقی که از تو گرفته ام پای بند باش که ما عیب کس به رندی و مستی نمی کنیم…