موسم حج است و دوستان سفر قبله، یکان یکان زنگ می زنند که حال خوش شان را با من که روزی روزگاری هم پایشان و رفیق راه شان بوده ام در بیابان های پرلهیب حجاز، به اشتراک بگذارند. دوستانی که شاید اگر نبود ایام تشریق و منی و سعی و صفا، هنوز یاد من نمی افتادند و تلفن شان شماره ی تلفن مرا نمی گرفت. و من این روزها نه در حال و هوای اقلیم قبله و نه در فضای احرام که در حیرتی مطلق و ناشناخته ام. روزهای دهه ی ذی حجه که گفته اند افضل روزهاست خواهند گذشت و حیرانی از روح من نخواهد گذشت. این روزها فقط باید آیه بخوانم: اَلَم یَجِدکَ یتیماً فآوئ؟ و وجدکَ ضالاً فَهَدئ؟ و ووجدکَ عالئاً فاَغنئ؟… اَلَم یَجِدکَ یتیماً فآوئ؟ و وجدکَ ضالاً فَهَدئ؟ و ووجدکَ عالئاً فاَغنئ؟… اَلَم یَجِدکَ یتیماً فآوئ؟ و وجدکَ ضالاً فَهَدئ؟ و ووجدکَ عالئاً فاَغنئ؟… اَلَم یَجِدکَ یتیماً فآوئ؟ و وجدکَ ضالاً فَهَدئ؟ و ووجدکَ عالئاً فاَغنئ؟… می دانم که حیرانی مرا با تو سرانجامی نیست مگر تو خود رحمی آوری و سرّ سرگشتگی برملا سازی.
و شاید این جلوه ای از حق رحمانی رب جلی باشد که انسان ها هر سال در ده روز ذی الحجه، باید! قصد ِ خانه کنند! که فرمود: و لله علی الناس حِج البیت. من استطاع الیه سبیلاً و این حقی است که با توانستن و با تلاش برای توانستن محقق است…
دیدگاهها
همیشه از خدا میخاستم لااقل یاد روزای قشنگ مکه و مدینه رو ازم نگیره
اما حالا….
اونقد تو دنیام غرق شدم که حتی دعاهامم همش دنیایی شدن
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند
هر که این کار ندانست در انکار بماند