حسینیه

مجلس تنهائی

مجلس اول: با خدا بیعت کنید! ابن عباس گفت: حسین را در خواب دیدم: بر درِ خانه ی کعبه، پیش از آن که متوجه به عراق گردد، دستِ جبرئیل در دستِ او بود و جبرئیل فریاد می زد «بیائید و با خدای – تعالی – بیعت کنید.» کتابِ آه صفحه ی یکصد و نهم. پی …

خط خون

یا ذبیح الله؛ تو اسماعیل گزیده ی زمانه ای و رویای به حقیقت پیوسته ابراهیم. کربلا میقات توست و محرم میعاد عشق؛ تو نخستین کس که ایام حج را به چهل روز کشاندی «واتممناها بعشر» آه که در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت که حج نیمه تمام را در استلام حجر وانهادی و با …

رفیقم، خواب زیاد می دید آن روزها

رفیقم خواب دیده بود در یک صحرای دراندشت، کنار هزار هزار نفر آدم دیگر به کسی که نمی دیدیمش اقتدا کرده ایم و نماز می خوانیم. به م نگفته بود خوابش را. فقط یک صبح زود – صبح خیلی زود – از راه رسیده بود و در برابر خمیازه های سحرگاهی ام پرسیده بود: میائی …

خواب شیرین است چون تو را بنمایاند …

آی یوسف خوش نام ما که خوش خوشانت می شود وقتی که خوش می روی بر بام ما! هی راه به راه به خواب و خیالم می آئی که چه؟ دم به ساعت آن دروازه ی بزرگ بهشت را نشانم می دهی که چه؟ اصلا چرا هربار که من می خواهم تو را یادم برود، …

عقل سرخ

حالا هزاری هم کتاب دور و برم جمع کنم که مثلا آمادگی قبل سفر داشته باشم … هزاری هم تاریخ و تحلیل عاشورا بلد!!! باشم …! قریب به محال است بفهمم این که گفت: کربلا حرم حق است و جز اهل حقیقت را در حرم حق راه نیست… یعنی چه؟! می گویم؛ اصلن من چه …

به خانه بر می گردیم.

هزار و سیصد و شصت و نه سال از افشای سِر، بر بالای نِی گذشته است. از هزار و سیصد و شصت و نه سال پیش تا الان، سر مبارک امام بر بالا بلندای نِی، مثال آن مصباح هدایت و فانوس ِ « راه » نمای کشتی بلا زده ی جان ها و جهان هاست …

دلم می خواهد که هیچگاه صبح ندمد!

اینکه در «مثل شبِ دهمی» حسین علیه السلام راز برملا کند و بهشت را بنمایاند … اینکه سکینه ی دل خواهرش باشد … اینکه بهشت را بنمایاند … اینکه رب النوع اشک،‌ تا سحرگاهان اشک بریزد و با یاران مثل صدای بهم خوردن بال زنبورها در گراگرد کندو،‌ آرام و بی صدا با محبوب راز …

ح س ی ن

دلم لک زده برای گوشه ی دنجی هیئتی که کسی نشناسدت و کسی کاری به کارت نداشته باشد و تو باشی و خودت و یک بغل صفا از خزانه ی غیب حسین و بعد سر فرصت و از سر طیبت بنشینی و یک دل سیر گریه کنی … دلم یک بغل گریه می خواهد. یک …