اِقرَ‌أ كِتابَك

کتاب باشه؛ وقتی سفری

سفر، پائیز، جاده‌ی دور و دراز و آفتابِ تابان اما کم‌جان، جان می‌دهد که جیب جلوی کیف کوچک سفرت را پُرِ کتاب کنی. این‌که حضور محفل اُنس باشد و دوستان جمع، جای کتاب را کسی و حضوری و معاشری و گرهِ زلفِ یاری نباید تنگ کند. الغرض، در سفر کاریِ اخیر که چند شهر از …

وصیت

کامپیوتر و طراحی گرافیکی با کامپیوتر تازه داشت بین مردم رواج پیدا می‌کرد و آن سال‌ها هنوز راه کربلا بسته بود. (ربط کامپیوتر به بسته بودن راه کربلا را چند خط بعد عرض می‌کنم.) ما که نوجوان‌هائی بودیم با کله‌هائی که بوی قرمه سبزی می‌دادند، پاتوق‌مان اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان – و نه دانشجویان!- بود …

نذر کتاب

هرسال به نسبت سال قبلش، در وزن کوله‌ای که با خود می‌بریم برای سفر اربعین تجدید نظرِ منفی می‌کنیم؛ یعنی وزنِ بارمان هر سال کم و کم‌تر می‌شود. دلیل واضحی هم دارد؛ این‌که بر خلاف باقی سفرهای سیاحتی و حتا زیارتی، بار همراه مسافر از زمانی که لب مرز از خودرو پیاده می‌شود تا روزی …

و ابتدا کلمه بود

اصلش برمی‌گردد به زمانی‌که قالبیاف سکان بلدیه‌ی دارالخلافه‌ی تهران را دست گرفت و بلدیه‌ی تهران، بازوی قوی‌ای داشت به اسم جریده همشهری که قدرت و مخاطب و پشتوانه‌ی مالی را همزمان داشت. همشهری، صاحب نشریات زیادی بود که در زیرمجموعه‌اش منتشر می‌شدند که آمدن قالبیاف به شهرداری تهران، نشریات را زیادتر و محتواشان را پر …

به روایت سلطان صاحبقران

قبلا هم درباره نشر اطراف و کتاب‌های که چاپ کرده نوشته بودم. ایده‌های نو در تالیف و جمع‌آوری کتاب ساختن از موضوع‌هائی جذاب، راهبرد اصلی مدیر خوش‌فکر نشر اطراف است و این ارادت ما را به قلمی که می‌زند و قدمی که برای فرهنگ این مُلک برمی‌دارد، دو صد چندان کرده و می‌کند. الغرض، کتاب …

سیدمرتضا

دیروز سالِ سیدمرتضا بود. بیست و پنجمین سالِ شهادتش. سیدمرتضای آوینی که حضرت آقا لحن و متن و منشش را دوست داشت و فهمیده بود که از اهالی آسمان است و آسمانی است و راه‌های آسمان را بلد است. سیدمرتضا را با روایتِ فتحِ پنج‌شنبه‌های دهه‌ی هفتاد و آن موسیقیِ غم‌دار و خاص و منحصربفردش …

افتتاحیه

در هوای لطیف بهاری در تماشای وزش تندباد شدیدی که دیروز و در آخرین روز تعطیلِ نوروز، طوفانی از او برخاست عظیم در لابلای تماشا و لذت دیدار دوباره جوانه‌ی برگ‌ها و شکوفه‌ها بر شاخه‌های از خواب زمستانی رُسته به قرینه‌ی تکلیفی که برای ترم آخر یکی دو گروه از دانشجوهای در آستانه‌ی فارغ‌التحصیلی معین …

کارت ویزیت

طاهر افندی چند جلد کتاب جهت یادگاری فرستاده بودند. حجره‌ی کتاب‌فروشی در استانبول دارند که آدم گذاشته، می‌فروشد. در والده‌خان کارخانه چاپخانه دارند که با ماشین چاپ می‌کنند. روزنامه‌ی اختر را هم در آنجا چاپ می‌کنند. یکصد عدد کارت به جهت بنده چاپ نموده، فرستاده بودند. کارت کاغذی کوچک است کلفت که اسم شخص را …

حیفا

در شبی زمستانی که بیش‌تر به بهار پهلو می‌زد تا شبی از شب‌های بهمن که قاعدتا می‌باید سرد و سوزناک باشد، وقتی نم‌نم باران عابران پیاده‌روهای عریض خیابان انقلاب را به بازی گرفته بود و نه می‌بارید که خیس‌شان کند و نه نمی‌بارید که تکلیف ملت با هوا معلوم شود که آیا دو نفره است …

کتابت

کسی دو سه روز پیش تماس گرفت از طرف روایت فتح که می‌خواهیم کتاب حامد را بفرستیم برای تجدید چاپ و عکس‌های کتاب لازم‌مان است.نمی‌شناختمش. لابد از آن‌هاست که تازه آمده‌اند روایت. تیم مدیریت جدیدی که در روایت آمده سرکار، برابر آنچه حس کرده‌ام در این یکی دو ماهه، تیم کاربلد و حرفه‌ای است. یادم …