روزهای منتهی به انقلاب است. شاهچیها چند خانه را شناسائی کردهاند که مال جوانهای انقلابی است و شبی نیست که با سنگ و چوب و چماق و تهدید و عربده، ترس را به جان زن و بچهی ساکن در آن خانهها نیاندازند. این سمت ماجرا که بچههای جوان و نوجوان انقلابیاند، نقشه ریختهاند برای انفجار …
قدِ آنروزهای من نهایتش تا کمر آدم بزرگها میرسید و جائی که ازدحام جمعیت بود، من میماندم لابلای دست و بال آدم بزرگها و یا دست و آرنج میدیدم یا آسمان را. این تصویر و این ماندن لابلای جمعیت را فقط یکبار تجربه کردم. در ازدحامی که جلوی سپاه خوی بود بخاطر بدرقهمان به تهران. …
بیشتر از برعنداز و منافق و لندن نشین و ضدانقلاب و عمامه انگلیسی به سر و نق زنِ داخلی و سرمایههای وطنیِ اسرائیل، از دست دوستان داخل دایره انقلابی حرص میخورم که در عین اخلاص و دوستی و مودت با انقلاب، کارشان تولید و تحویل سوژه به خناسانی است که در خط اول اسم بردم. …
راجع به حسن تهرانیِ مقدم زیاده شنیدهایم و شنیدهام. و هر چه بوده، روایتهای از آب و فیلترهای امنیتی گذشتهای بوده که هر سال سر سالگرد پدر موشکهای ایرانی از بخشهای خبری پخش میشده و خلاص. سبک زندگی آدمِ بزرگی مثل حسن تهرانی اینطور نبوده که اهل دوربین و رسانه و تیتر شدن باشد و …
رسم شهر ما این است که در تشییع جنازه، مردها همراه تابوت تا سر قبر بروند و منتظر بایستند برای انجام تشریفات شرعی ِدفن تا وقتی کارِ خاکسپاری تمام شد، سر مزار، دعای خیرِ روحانی در حق مرحوم تازه درگذشته را آمین بگویند و بروند رد کارشان. اصلش هم این است که خیلیهایی که برای …
ما نسل سومیهای انقلاب بودیم. نسلی که خردسالیش را با امام و سالهای اول انقلاب سپری کرد و جنگ را با نگاه کودکانه دید و رفتن امام را هم. امام برای ما عبارت بود از پیرمردی نورانی که همیشهی خدا در جماران بود. که وقت حرف زدن، آرام و متین چشم به زمین میدوخت. که …