ماه: اکتبر 2012

دو کبوتر عاشق

در پنجاه سالی که باهم زیر یک سقف بوده‌اند هیچ تصویر مشترکی بین‌شان ثبت نشده. حتی آن‌طور که دست‌گیرم شد، روی آن‌را نداشته‌اند که بخواهند پسر و دختر و عروس و داماد و نوه‌هاشان که همه استاد و دکتر و مهندسند و لابد گوشی هر کدام‌شان دوربین هم دارد و … ازشان عکس مشترک یادگاری …

سرم را سرسری متراش…

از دکتر و رئیس دانشگاه بگیر تا سلمانی و بساز بفروش و کارخانه‌دار و کوه‌نورد، همه جور آدمی با هر شغل و رده‌ای در کاروان ما یافت می‌شود. حق حُسن جور بودن جنس اهالی گروه دویست و چهارنفره‌مان در یک سطر و دو سطر ادا نمی‌شود اما می‌شود گوشه‌های تخصصی ارتباط مشاغل و سفر قبله …

اذا نودِیَ لِلصَّلاهِ مِن یَومِ الجُمُعَه

برادران اهل سنت تقید عجیبی به جماعت و جمعه دارند و حساسیتی مثال زدنی برای برپائی فرائض یومیه و علی‌الخصوص نماز جمعه. بی‌تجربگی کردیم که یک ساعت مانده به اذان ظهر زدیم بیرون که به عقل خودمان در شبستان مسجد جاگیر شویم و خطبه‌های این هفته‌ی مسجدالحرام را رصد کنیم. کسی هم نبود به‌مان بگوید …

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد!

جمعه باشد ندبه باشد مکه باشیم تو نباشی؟ حیف نیست ما را تا این‌جا کشانده‌ای و رخ نمی‌نمایانی؟ حیف نیست تا این‌جا، تا لبِ آبِ حیات ما را بیاوری و تشنه برمان گردانی؟ حیف نیست یابنَ احمد؟

جمرات

هتل محل استقرار ما که جزء گروه قیمتی ممتاز! عملیات حج۹۱ است در منتهی الیه عزیزیه جائی در نزدیکی منا قرار دارد. اینترنت بر خلاف هتل مدینه، فقط در لابی خط می‌دهد و این اهالی فضای مجازی را شب به شب از هر سوی هتل یک‌جا جمع می‌کند و هرکس یک سمت لابی دراندشت فندق …

تقی

تقی از اهالی قدیمی بازار خوی است. از همان کودکی می‌شناختمش و هر صبح وقتی سر کوچه منتظر آمدن سرویس مدرسه می‌ایستادم می‌دیدمش که آفتاب نزده کرکره‌ی دکانش را زده بالا و جلوی مغازه‌اش را آب و جارو می‌کند و قفس پرنده‌هایش را از سر طیبت و سرخوشی اول بامدادی تمیز می‌کرد و به آب …

مکه

مکه شهری در دل سنگ‌های خارا و کوه‌های سر به فلک کشیده، میان دره‌های کم‌آب و جوّی گرم و خشک، هنوز بعد این‌همه سال و بعد این‌همه ساخت و ساز و برج سازی و علم کردن ابراج البیت و تغییر نقشه‌‌‌ی اقلیمی و جغرافیائی، توانسته هنوز همان‌قدر بکر و ابتدائی و غیر مدرن بماند! این‌همه …

وِرد ورود…

مدینه با همه‌ی غربت‌های که بغض شده در گلو و هیچ جور خالی نمی‌شود با همه‌ی مظلومیت‌هایش با همه‌ی رحمتی که از گنبد سبز ساطع می‌کند با همه‌ی مادرانگی زهرایش و با همه‌ی آسمانی که بر فراز بقیع برافراشته تمام شد. ام‌شب میهمان میقاتیم. و منتظر اذن دخول… و خواندن ورد ورود… لبیک…

عیسی

عیسی یکی از وهابی‌های ریش بلندی بود که مأمورند صبح تا شب حوالی قبر مطهر نبی مکرم اسلام بپلکند و ملت را ارشاد و امر به معروف کنند. از آن‌ها که سنسورهاشان به لمس در و دیوار مسجد حساسند و اگر کسی ناپرهیزی کند و دست به سینه برد و سلامی نثار نبی مرسل کند، …

محمد

محمد از اهالی استان گوبان نیجریه در آفریقا بود. جوان سی و چند ساله‌ی سیه‌چرده‌ای که با دست‌های به هم گره نکرده نماز خواند و تقید داشت سر روی قسمت غیر مفروش مسجد بگذارد. از بغل دستی‌اش که جوانکی بود پاکستانی از ایالت کراچی و اتفاقا شیعه، خواست راه‌نمائی‌اش کند مناسک حج شیعی را کجا …