سحرگاه، بعد ندای ملکوتی اذانهای متناوبی که از پس و پیش صحرای پر راز و نیاز مشعر به هوا برخواست و نماز صبحی که روی شنهای روان به پا شد، رو سوی منا کردیم که صحرای امتحان و اجابت و پایداریهاست.
در گرگ و میش هوا، زیر لطیفترین نسیمهای سِحرانگیزِ سَحَر، محشری برپاشد در صحرای مشعر که از هر سو وهمه سو حاجیان عرفات دیده و در مشعر خسبیده، رو سوی منا کردند.
طلوع خوشههای طلائی آفتاب عید در روز دهم، فرمان به آغاز ماراتنی داد که میلیونها حاجیِ سپیدجامه رو سوی صحرای منا کنند و این گامهای پیاده به طول شش کیلومتر در ازدحامی که سه ساعت به طول انجامید، بهترین و شیرینترین رنجی بود که در این سال سی بردیم…