حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار…

خودت که دیدی
عرفاتِ من
و وقوفم در آن‌ صحرای داغ و پر لهیب
به در به در
و سو به و سو
و چادر به چادر
دنبال چهره‌ی ‌دل‌ربا گشتن گذشت و قرص کامل خورشید، وقتی روی بام مکه در غربی‌ترین افق فرو می‌ریخت دل من با او هُرّی پائین ریخت که یار نادیده سیر، رخت ببست…

دیدگاه‌ها

  1. واقعه

    بسم الله
    با سلام و عرض خسته نباشید
    با مطلب ” عاشقان اباعبدالله (شهید باکری)”
    بروزیم .
    منتظر نظرات سازنده شما هستیم.

  2. علی

    سلام
    زیارت قسمت ما میشد ای کاش!
    «گر بگویند مرا با تو سر و کاری نیست
    در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»
    یا حضرت صاحب

  3. سید

    باز منتظر دیدار باش
    هرگز خسته نشو
    آنگاه که در تنگنای غروب اشکی از گوشه ی چشمت جاری شد
    منتظران را به یاد آر
    و به نیابت از همه ی آنها یک بار دیگر بلند صدایش کن
    حجکم مقبول سعیکم مشکور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.