در ازدحام روز دوم بیتوته در منا، وقتی پس از فراغت از رمی سه گانهی شیاطین تعریض شده در جمرات، خسته و کوفته و آفتاب سوخته و عرق سوز شده و گرما زده نشستهبودیم دم بلوکمان که آیند و روند ملت را رصد کنیم و تنوع اقوام و نژادها و ملل و نِحَل را، گروهی آمدند در نهایت نظم و خوش لباسی. حرکتشان طوری بود که خانمهای جمع را دایرهوار به بر گرفتهبودند تا تن محارمشان در ازدحام منا به تن نامحرم نخورد و نسوان جمع هفتاد هشتاد نفرهشان با حجاب کامل و در نهایت وقار بینشان در حال بازگشت به چادر بودند.
رفیق خوشمرامی با ما بود که از بین آن همه آیند و روند گروهی و تکی، زوم کرد روی جمع اینها و رفت توی نخشان. یکهو انگار به شهودی رسیدهباشد داد زد که قسم میخورم اینها شیعهاند! پر بیراه هم نمیگفت، مهرشان به دل همه جمع نشستهبود. گفتیم برو ته و توی قصه را در بیاور و از حال و احوال و کشور و طایفهشان بپرس…
گفتند از اهالی مدینهایم و از اقوام و عشیرهی شیخ کاظم عَمری. حرفهای دیگری هم رد و بدل شد از نحوه و سبک زندگیشان و مضیقههائی که گرفتار آناند و محدودیتهائی که حکومت لائیک سعودی و سیستم مذهبی و متعصب وهابی حاکم بر کشور برایشان ایجاد کرده و میکند.
فارسیشان دست و پا شکستهتراز آن بود که بشود احساسات نغز و لطیفی را که در دل رفیق ما در حال غلیان بود به فارسی بهشان منتقل کرد. دوست کاشف که حالا حسابی احساساتی شده بود میخواست بهشان معادل ضربالمثل آذریای را ترجمه به فارسی کند که در فرهنگ آذربایجان کاربرد زیادی دارد: ” قانیم سنه قِینه دی!” که ترجمهی عینی و تحتاللفظیاش میشود” “خونم برایت به جوش آمد” و معادل ضربالمثلیاش اینکه: مهرت به دلم نشست. و ترکیِ حرفی را که میخواست به برادر شیعهی حجازی بگوید را مستقیما به عربی برگرداند و در آمد که: ” یا حبیبی! انا. الدّم. الجوش!” = خونم برایت به جوش آمده و دست برد به شاهرگش و اشاره کرد که به خونی که در رگهایش در جریانند. و دور و بریها رودهبُر شدند و حجازی شیعهی مخاطب جمله رفیق ما در گیجی و تعجب از جملهای که شنیده بود و روده بر شدن ما از خنده و در حال کشف ارتباط این دو به هم، به خیال اینکه رفیق ما دارد زور میزند اسمش را بگوید و اسمش ” الدَّم الجوش ” است جواب داد که: “هینئاً یا اخی. انا شاکر عثمان” و این ریسهی ما از خنده در وسط آن هیر و ویر و ازدحام جماعتِ در حال بازگشت از رمی جمرات سه گانه بیشتر کرد و اسباب دلخوشی ما را تا یومنا هذا و البته برای بعد سفر و دیدار دوستان مشترکمان و شرح فاجعه با جزئیات غیرقابل انتشار آن در این مقال را ساخت…
آنسان که رفقا وی را که بعد از حلق و تراشیدن کلهی مبارک درست شبیه “جناب آنخ مائو” کاهن اعظم سریال یوسف پیامبر شدهبود را از بعد آن سوتیِ تاریخی به اسم “الحاج الدم الجوش” میخوانند!
دیدگاهها
سلام حاجی ، زیارت قبول ؛ جاییت نشکسته!!!!!!!!؟