بی رؤیت روی او بلاتکلیفیم…

این‌روزها که همه احساس تکلیف کرده و می‌کنند و خواهند کرد،
وقتی که همه مشغول تعریف تکلیف و لابی‌های سنگین جهت جلب این و آن به ادای تکلیف به نفع این و آنند،
من بی تو
منِ بی تو؛
احساس بلاتکلیفی می‌کنم…
آن‌سان که سرود؛
بی تاب‌تر از جانِ پری‌شان در تب
بی خواب‌تر از گردشِ هذیان بر لب
بی رویتِ روی او بلاتکلیفیم
مثلِ گلِ آفتاب‌گردان در شب
+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.