ببار ای باران…

این روزها درد و دغدغه ی شروع کردن دارم.
می خواهم شروع به نوشتن کنم
نمی کنم! نمی توانم!
می خواهم شروع به ختم رمضانیه ی قرآن کنم
نمی کنم! نمی توانم!
می خواهم شروع به هزار کار و هزار و یک ظرح تلنبار شده در ذهن رسوب بسته ام کنم
که نمی کنم! که نمی توانم! که نمی خواهد!
آی زیبای مخاطب دعای افتتاح!
می خواهم شروع به ثنای تو کنم
و حمد می کنم:
الهم انی افتتح الثناء بحمدک!
و می خواهی… و می توانم!
آی خدای سزاروار ستایش و ثنا!
مرا در این شهاب باران رحمت شب های رمضان
بارانی از جنس کلمه ببار…
مرا به رود نجواهای خودمانی ات غسلم دِه و به جوی بار رحمتت در لهیب گرمای جهنم هولناک دنیای بی کلام و کلمه، سیر آب فرما…
بمنّک یا اَجود الاَجوَدین!

دیدگاه‌ها

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.