سفر

و منهم من ینتظر…

سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامه‌ی به دقت بسته شده‌اش ولی تک و توک موهای جو گندمی‌اش معلوم می‌کرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفری‌اند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کرده‌ای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …

لقد کان فی یوسف و اخوته آیاتٌ للسائلین!

یوسُفِ اسلامبولی، مردِ مؤقرِ میان‌سالِ توریست که کاغذ راه‌نما به دست، ایستاده بود مقابل عمارت مُعظمِ جهان‌نمای سر خیابان طیب و به گمان تاریخی توریستی بودن آن‌جا سر و ته و بر و روی عمارت را دید می‌زد، به ترکیِ مخلوط با واژگانِ نیم فارسی از منِ در حالِ گذر خواست که عبارتِ شکسته نستعلیقِ …

سعدیا آداب دانان دیگرند!

گیر سه پیچ دادن به عادات و رفتارهای اقوام مختلف و رصد جزء به جزء منش و خصلت‌های قومی، لذتی است غیر قابل اغماض برای مثل منی که جانم در می‌رود برای این طیف مشاهدات! الغرض، هم سفره شدن با جماعت چشم بادامیِ کوتاه قدِ ماهی خورِ ژاپنی که رستوران را پر کرده بودند از …

اصفهان

اصفهان؛ شهری با تاکسی‌های خالی و خط واحدهای تا خرخره پُر. آن سان که حتی اگر دیرت شده باشد هم نمی‌توانی اصفهانی بازی در نیاوری و تاکسی انتخاب اولت باشد! این‌جا کسی حاضر نیست آدرس را بر حسب مسیرهای تاکسی رو بدهد و هرکس در هر رده‌ی اجتماعی و شغلی، از دکتر و استاد دانشگاه …

خوشا وقت شوریده‌گان غمش…

نصف شب در حرم، کنج سمت چپ صحن و جائی ما بین باب قبله و باب الشهداء، وقتی دسته‌جات عبوریِ زنجیرزن و عزادار عرب باعلم عشیره و قبیله‌شان، حرم را خلوت می‌کردند و هنوز مانده بود تا جماعت برای صلاه صبح جا بگیرند و حرم گرچه پر ازدحام اما خلوت‌تر از باقی ساعت‌ها و لحظه‌ها …

درِ می‌خانه گشائید به رویم شب و روز…

شب‌های سوزناک نجف و ناخوش احوالی هم‌سفر و آن بامداد خمار که عزم کربلا کردیم و آن چند ساعتی که تا حرم پیاده رفتیم و آن ظهری که خسته و پر از شوق و پر از شور، از لابلای جمعیت متراکم عرب و عجم و سفید و سیاه و شرقی و غربی، خود را رساندیم …

رفاقت‌های مجازی

تجربه‌ی شش هفت سال نوشتن در صفحات نت و چرخیدن در فضاهای اجتماعی دنیای مجازی، به من آموخته که باید هوای دوستان نادیده‌ای که روزگاری مشترک خوراک نوشته‌های هم در وبلاگ و سایت و شبکه‌های تو در توی اجتماعی بوده‌اید و رفاقت‌تان را خطوط اتصال نامرئی اینترنت شکل داده را داشت و نگذاشت رشته‌ی این …

مخاطب خاص دارد

دوستان سفر اربعین پارسال هی تماس می‌گیرند که ام‌سال هم باهامان می‌آئی؟ و بیا و ته اتوبوس را باز برای تو و مهدی رزرو کرده‌ایم و می‌گویم: دلم که لک زده برای اربعین در کربلا بودن و با شما تا آستان سیدالشهداء رفتن. اما مرخصی را چه کنم که بعد چهل روز مرخصی پائیزی در …

مقتل به روایت سوارکار

شوفر سمند گذری‌ای که سوارمان کرد بین راهش که تا اصفهان برساندمان، با لهجه‌ غلیظ قمی و کرور کرور تجربه و ادعا در سواری گرفتن از اسب و دانستن چم و خم تیمار مرکب و سوارکاری، مقتل تو را این طور خواند که: تو از همان اولش هم میل به نوشیدن آب نداشته‌ای. می‌گفت از …